تو سرمایه گذاری زیادی رو نفست کرده ای . تحصیلاتت ، والدینت ، دینت و تمام اینها ... تو رنج زیادی می کشی ، اما در تمام زندگی آموزش دیده ای که این رنج با ارزش است ، پس به آن می چسبی و هرچه بیشتر می چسبی بیشتر رنج می کشی.. لحظاتی وجود دارند که خدا بر درت می کوبد ، شاید از طریق یک زن ، شاید از طریق یک مرد ، یک گل ، یک کودک یا آفتاب.... اما هر وقت خدا در می زند تو می ترسی ، نفسی که خلق شده در معرض خطر است . حس می کند در حال مردن است ، تو باز می گردی . عقب می مانی . چشمانت را می بندی . گوشهایت را می بندی . درهایت را می بندی و در سوراخ خودت ناپدید می شوی .
اشو - سخت نگیر جلد 1