پشت این پنجره ها دل میگیره
غم و غصه ی دلو تو میدونی
وقتی از بخت خودم حرف میزنم
چشام اشک بارون میشه تو میدونی
عمریه غم تو دلم زندونیه
دل من زندون داره تو میدونی
هر چی بش میگم تو آزادی دیگه
میگه من دوستت دارم تو میدونی
میخوام امشب با خدا شکوه کنم
شکوه های دلمو تو میدونی
بگم ای خدا چرا بختم سیاس
چرا بخت من سیاس تو میدونی
پنجره بسته میشه شب می رسه
چشام آروم نداره تو میدونی
اگر امشب بگذره فردا میشه
مگه فردا بشه چی میشه
پ.ن. اوتقدر به دلم نزدیکه که نیازی به نوشتن های من نبود ...