دلتنگی و قراره که بیاد و از زیر پنجره اتاقت رد بشه .به عادت هر روزه . مدام میری از پنجره بیرون رو نگاه میکنی . به عادت هر روزه .
اونقدر تکرار میکنی این رفتن و چک کردن رو تا بالاخره بیاد رد بشه .
نگاهش میکنی . با تمام وجود . راه رفتنش . حرکات دستش .حتی صدای نفس هاش رو میشناسی .
کم کم یادت میره اون عادت داره از زیر پنجره ی تو رد بشه یا تو عادت داری حوالی ساعت دلتنگی مدام بیرون رو چک کنی !
به خودت میای ... این عادته یا دچارش شدی ؟!
اون میدونه که از اون بالا روزی هزار بار پنجره رو باز میکنی و بیرون رو میبینی یا اصلا متوجه نیست ؟!
نمی دونی ! شایدم هر دو دچارید ... شاید اونم فقط بخاطر تو از اونجا رد میشه ... شاید !
کنجکاوی اما جرات سوال نداری چون میترسی ...
از خیلی چیزا ...پس ادامه میدی ...هر روز به همون منوال ...
روح وحشی
پ.ن. بعد از چند روز برگشتم خونه . با کلی خستگی راه و گرمای شیراز ...آب قطع شده !
به این میگن شاه شانس !!