التیام این زخم مزمن
با مرهمی انسانی
دفن خاطره های تلخ و شیرین
در سیاه چاله ی زمان
کوچه های تکراری علی چپ
فرو رفتن در کرور کرور روزمره گی ها
ناممکن است
وقتی با دلم ؛ پر حرف میزنی
ممتد و بیقرار
و چشم های دلت چنین سراسیمه
می دوند به دنبال دلم
در امتداد سوزان لحظه های کشدار
و در خواب و بیداری هایمان
روح وحشی
پ.ن. خسته ام از بازی هایت . کی عاقل میشوی ؟!