گوش هایم
تشنه و حریص اند به شنیدن
کرم های دروغ می لولند
بر دهان ها
چشم هایم نابینا
پلک هایم منقبض
تاریکی بر پوست خورشید
به تن سپید ماه
چنبره زده
دست هایم در جیب هایم
به پناه
ترسان
از لمس سردی
لجوج
بید تنم
می لرزد
در بادی که می وزد از دهان قبرها
اینجا عشق مرده است
روح وحشی
پ.ن. قاتلش را می شناسد دلم ...