میخواهم بنویسم
از پیچ جاده ای
که هضم میشود در دهان مه
و از شبدری که نشخوار میکند گاو
میخواهم از همخوابگی کرم ها بگویم
در بستر خیال
و از چک چک صدای جیرجیرک ها
بر سقف داغ شب
اژ لبخندهایی که در میان خش خش علف ها
در اوج ارگاسم
محو میشود بر لب پروانه ها
از تب خورشید
ک سر میخورد بر پیشانی دختر شالیکار
میخواهم هجی کنم تمام تنهایی جغدها را
بر هیاهوی گنجشک ها
که گم میشود در صدای کودکان شوق
خیس از خنکای سپیدرود
میخواهم از میان ابلیس ترین کوه
تا اتاقی پر از خاطره
بوسه هایم را قربانی کنم
پای اشک هایم
تا شاید واژه ها
رام دلم
دوباره همراه شوند
نوازش مرمرین پیکر کاغذ را
...
خیال
بی جنون آغوشت
جنگلیست بی سار
بی درخت
..
دهانم بوی دهانت
بوی شراب می دهد
وقتی از لبانم شهوت را میچیدی
.
پرواز مرد
در قفس تنهایی
آرام
بی صدا
روح وحشی
پ.ن. هذیان های من تمامی ندارند