چشم سومم
متولد شد
درست میان ابروانم
بعد از بوسه ی تو
...
دیگر نمیدانم
از زهدان که زاییده شدم
مادر
تو
یا خودم
..
رهایم کردی
همچو طفلی در میان گرگ ها
.
من نیمه ام
نیمه ای رو به زوال
روح وحشی
پ.ن. گاهی حس کودکی یتیم رو دارم ... اینها واژه نیستند ... درد هستند ...درد