گیسوانم
بوی نفس های تو را می دهد
هر بار که شانه میزنم
می بافم
دو تا
به گمانم وقت رفتن
نفس های عاشق ات
لانه کرده در میان گیسوانم
میترسم زمستان که بیاید
کوچ کنند
و من بی هوای تو
زیستن نتوانم
دوست ترم بدار
گیسوانم نیز تو را عاشق اند یار
نفس هایت را مگیر
دوست ترم بدار
آه چه حریصم به عطر دهانت
همچو میخواره ای
به شراب ناب
روح وحشی
پ.ن. آه از عطر نفس هایت که پیچیده ...که لانه کرده در تمام سلول هایم ...با هر نفس که میکشم از این دورترین نزدیک نفس های تو دم و اندوه و آه و حسرت بازدم من است در این هجر طویل