قطره ای
شور
داغ
می چکد از تن خورشید
بر پوست نازک خاطرات
طعم تلخی می ماند
بر لب های ترک خورده ی ذهنم
...
نسیمی میوزد
عریانی شب
و سکوت چشم ها
..
رویا
در شهوت
من
در مرگ
پنجه به پنجه
می جنگیم فتح امروز را
از پشت کوه
.
صبح از آن من
و کابوس از آن تو
بگذار هر کس بگیرد به دندان
سهم خویش را
از این روزگار چشم تنگ
روح وحشی