کم کم سایه ام نیز از همراهی کردن من خسته خواهد شد ...
جنگلی مه آلود و تاریک با پامچال های سپید وحشی .پیچیده در آن عطر نفس هایی که قلبم را چنگ میزند .وسکوت را در میان هیاهوی پرندگان روی سرم هوار میکند . صدای بریدن درختان ...عبور تند یک خودرو ...و باز سکوت ...
سایه ام جا مانده ...
کنار پامچال ها ...
پای آن درخت تنومند .
روح وحشی
پ.ن. شهوت نوشتن رهایم نمیکند ...