حنای لبخندهایم
رنگ باخته اند
لطیفه ای برایم بگو
تا بخندم
شاید نامم را
"دیوانه "
و شنیدنش از زبان تو
با صدایی که آواز پرندگان بهشتی است
وای که چه شوری می افکند
بر دل مرده ام
.
زندگی در چشم هایم
بی فروغ شده
آتشم بزن
مرگ نزدیک است
نفس هایش پس گردن من ...
روح وحشی
پ.ن.بگذار من دیوانه باشم و تو عاقل ... بعد معلوم میشود که چه کسی ضرر کرده است .عقل حسابگر یا دل ِ بی عقل ِ من !
پ.ن. مرگ را لمس میکنم ... تو چه می دانی از دل من ...تو که سرچشمه ی زندگی هستی .