نسیمی خنک
وزیدن گرفت
تب داغ شب را
و امید روییدن
سار بر صنوبران
علف ها بر زمین
و من در پوست
نمیگنجیم
مژده می دهد دل
باز لبخندی خواهد شکفت
بر اندوه ماه
و زیبا خواهد شد
در چشم های خورشید
.
نسیمی خنک
بر پوست داغ تنم
خاطره ی نفس هایت
در داغ ترین شب
هنوز زخم است روحم
و جای دندان هایت خونین
.
نسیمی میوزد
عطر تو میپیچد در اتاق
تکرار میکند ساعت
تیک تاک را
به همراهی لبانم
که تکرار می کنند نام تو را
...
صدایم کن
پاسخی خواهم داد
آرام جانت شود
..
دوست ترم بدار
دوست تر
دوست تر
تا اوج رشک لیلی به روزگارم
.
چشم براهم
روح وحشی