صنما کشتی دل را به گل انداخته ام

! هر چه بود بگذشت و ما نیز بگذشتیم

صنما کشتی دل را به گل انداخته ام

! هر چه بود بگذشت و ما نیز بگذشتیم





ما همچون دانه های زیتونی هستیم که تنها زمانی جوهره ی واقعی خود را بروز می دهیم که در هم شکسته و له شویم ! عهد عتیق


ادیان از لحظه‌ای که دم از اخلاق می‌زنند و با صدور فرمان تهدید می‌کنند، به خطا می‌روند. برای خلق مجرمیت و مکافات احتیاجی به وجود خداوند نیست. هم‌نوعان ما با کمک خود ما برای این کار کفایت می‌کنند. شما از روز داوری الهی سخن می‌گویید. اجازه بدهید که با کمال احترام به این حرف بخندم. من بدون ترس و تزلزل در انتظار آن روزم: من چیزی را دیده‌ام که به مراتب از آن سخت‌تر است؛ من داوری آدمیان را دیده‌ام...
می‌خواهم راز بزرگی برایتان فاش کنم. درانتظار داوری روز قیامت نمانید. این داوری همه‌روزه رخ می‌دهد...

آلبر کامو


 

پنجره ایست بی رحمانه حائل 

بین خوشبختی و دل کوچک من

ساده بگویم

من به حسرت خوردن

محکومم

زندگی با من سر شوخی دارد

خنده هایم را مدام می چیند

سفره ی من همیشه خونین است

من به خون دل خوردن نیز

محکومم

پنجره ایست بین من و ابر و جنگل ها

باران میچکد بر صورت خاطره ها

بوسه ای بر پلک هایم

دود آتش در چشم هایم

رودی میگذرد پر آب

شانه هایی ستبر تکیه گاهم

من و باران و خواب ها

تکرار رنج آور حسرت لب ها 

خنده هایی که محو میشود

در مرور بوسه های ریز ریز

بر لبان یک رویا

 پنجره ایست بین من و خوشبختی

شیشه هایش گل آلود و سیاه

دل من اما

دل خوش است به خواب ها

روح وحشی

پ.ن. زیر بارون خیس شدم ...کنارم بودی ...اونقدر باهات حرف زدم که سرت رفت . مردم فکر میکردن خل شدم لابد !

من عاشق بارون ...تو بیزار از خیس شدن . چه تفاهمی داشتیم ما !

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی