باظرافت دست یک هنرمند
با حوصله و دقت
درست همانطور پیش رفت
که من نمیخواستم
من ماندم
تو رفتی
پاییز مرد
فصل هایم تابستان شدند
باران بارید
من نخندیدم
رویاهایم تعبیر شدند
وارونه
قهوه هایم شیرین
انگار کن که آرزوهایم
یکی یکی
زنده شدند
بر سنگ سرد غسالخانه
وقتی از دست زن غسال
لیز خوردم به زندگی
سپید موی
استخوان
پنجره
تو و کودکانت
و زنی که میخندد به تو
من و یک صندلی متحرک
که حوصله ی غژ غژ ندارد
همه چیز با حساب و کتاب
انجام شد
عکس آرزوهای من
بر قابی که مرد
در اتاق لذتمان
بگذار دلخوش باشم
که هنوز دلت برایم غنج می رود
مثل کودک دیابتی برای آبنبات
...
روح وحشی