هستند کسانی که فضیلت، ایشان را رنج و شکنجِ زیرِ تازیانه است. و شما نعرهی آنان را بسیار شنیدهاید.
و هستند کسانی دیگر که کاهل شدنِ شرورشان را فضیلت میخوانند. و چون نفرت و رشکِشان دست و پای خود را از خستگی دراز کند، دادگریِ شان جان میگیرد و چشم خوابناک اش را میمالد.
باز هستند کسانی که خوش دارند چهرهای به خود بگیرند و بر آناند که فضیلت نوعی چهره گرفتن باشد.
زانو هاشان همیشه در پیشگاه فضیلت بر زمین است و دستانشان در ستایش آن بر آسمان، امّا دلشان از آن بیخبر.
برخی خوش دارند برپا و افراخته باشند و آن را فضیلت مینامند و برخی دیگر فرو افتاده؛ که این را نیز فضیلت مینامند.
بدین سان همگان بر آناند که ایشان را از فضیلت بهرهای باشد.
و هیچ کس نیست که خود را ارزیابِ نیک و بد نداند.
امّا زرتشت بهر آن نیامده است تا با این دروغگویان و ابلهان بگوید: شما از فضیلت چه می دانید؟
بل، بهر آن آمده است تا شما، دوستان من بیزار شوید از کلام های کهن که از دروغگویان و بلهان آموختهاید.
تا بیزار شوید از کلمات پاداش، مکافات، انتقامِ عادلانه.
تا بیزار شوید از این گفته که کردارِ خوب کرداریست بَری از خودخواهی
بادا رابطه ی شما با کردار تان مانند مادری نسبت به طفل اش باشد.
من فضیلت های شما را که همچون بازیچهی کودکان بود از شما ستاندم و اکنون این کودک با من پرخاش میکند.
همچو کودکی که موج بازیچه اش را برد و اکنون گریان است. اما موج بازیچهای جدید برایش خواهد آورد.
چنین گفت زرتشت
گفتارهای زرتشت بخش دوم
دربارهی فضیلتمندان
فردریش نیچه
ترجمهی داریوش آشوری
+تن آدم که هیچ روح اش هم به لرزه درمیاد با خواندن این کتاب ...