به دوستم گفتم که بد جور افسرده شدم . اونم از ترس اش رفت به خواهرم زنگ زد که هواش رو داشته باشید یک وقت نکنه بلایی سر خودش بیاره !
خواهرم هم نه گذاشت و نه برداشت و گفت :
نترس اون نه حالش را داره نه انگیزش رو . اون حال نداره یه لیوان آب برداره بخوره اونوقت خودکشی کنه !
نه بابا بی خیال خودکشی !
روح وحشی
+مطلبی در قالب شرح حال ...
ما را چه به خودکشی .
خودکشی هم عرضه میخواد و هم جربزه که ما کلهم فاقدش هستیم .