صنما کشتی دل را به گل انداخته ام

! هر چه بود بگذشت و ما نیز بگذشتیم

صنما کشتی دل را به گل انداخته ام

! هر چه بود بگذشت و ما نیز بگذشتیم





ما همچون دانه های زیتونی هستیم که تنها زمانی جوهره ی واقعی خود را بروز می دهیم که در هم شکسته و له شویم ! عهد عتیق


ادیان از لحظه‌ای که دم از اخلاق می‌زنند و با صدور فرمان تهدید می‌کنند، به خطا می‌روند. برای خلق مجرمیت و مکافات احتیاجی به وجود خداوند نیست. هم‌نوعان ما با کمک خود ما برای این کار کفایت می‌کنند. شما از روز داوری الهی سخن می‌گویید. اجازه بدهید که با کمال احترام به این حرف بخندم. من بدون ترس و تزلزل در انتظار آن روزم: من چیزی را دیده‌ام که به مراتب از آن سخت‌تر است؛ من داوری آدمیان را دیده‌ام...
می‌خواهم راز بزرگی برایتان فاش کنم. درانتظار داوری روز قیامت نمانید. این داوری همه‌روزه رخ می‌دهد...

آلبر کامو


۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «پرواز همای و مستان» ثبت شده است

بیان اجازه بیش از 10 پست در روز را نمیدهد لذا ما اینجا نوشتیم . با اجازه همای عزیزمان     


دانلود

از باده مدهوشم کنید
من همان مجنون مستِ یاغی ام
روزو شب محتاج جام باقی ام
یک شب کنار زاهد و
یک شب کنار ساغی ام
از باده مدهوشم کنید
در خرقه پنهان میکنم
می راو کتمان میکنم
ترک ایمان میکنم
هی بشکنم پیمان و هی تجدید پیمان میکنم
ترک ایمان میکنم
از باده مدهوشم کنید
پندم ای زاهد مده
با که گویم
من نمیخوام نصیحت بشنوم
آی مردم
پنبه در گوشم کنید
از باده مدهوشم کنید
دردی کشم
بار رفیقان میکشم
پر میکشم همچون همای
در آتشم
ای وای و خاموشم کنید
از باده مدهوشم کنید
با که گویم
من نمیخواهم نصیحت بشنوم
آی آی آی مردم
پنبه در گوشم کنید
من همان مجنون مست یاغی ام
روز و شب محتاج جام باقی ام
یک شب کنار زاهد و یک شب کنار ساغی ام
از باده مدهوشم کنید


همای

  ببینید و بشنوید 


آن دم که مرا می زده بر خاک سپارید

زیر کفنم خمره ای از باده گذارید

تا در سفر دوزخ ازین باده بنوشم

بر خاک من از ساقه ی انگور بکارید



پ.ن. من مست توام ...

دانلود

ای که میگویی مسلمان باش و میخواری مکن

ای که میگویی مسلمان باش و میخواری مکن

ای که خود گفتی مکن میخوارگی آری مکن آری مکن

ای که خود گفتی مکن میخوارگی آری مکن آری مکن

هر چه میخواهی بگو یا هر چی میخواهی بکن

هر چه میخواهی بگو یا هر چی میخواهی بکن

اما ریاکاری مکن

می بخور ... می بخور ... می بخور منبر بسوزان ... مردم آزاری مکن

می بخور ... می بخور ... می بخور منبر بسوزان ... مردم آزاری مکن

مردمان را غرق رفتاری که خود داری مکن

خود گرفتاری و مردم را گرفتار گرفتاری مکن

گر نمیخواهد پریشان باشد اصراری مکن

می بخور ... می بخور ... می بخور منبر بسوزان ... مردم آزاری مکن

می بخور ... می بخور ... می بخور منبر بسوزان ... مردم آزاری مکن

دور خودکامان تمام است و جهان در فکر تدبیر مدام است و مقام و تخت شاهی بی دوام است و زهی رویای خام است و حرام 

اشک غم از دیدگان مردمان جاری مکن

اشک غم از دیدگان مردمان جاری مکن

می بخور ... می بخور ... می بخور منبر بسوزان ... مردم آزاری مکن

می بخور ... می بخور ... می بخور منبر بسوزان ... مردم آزاری مکن

من خوشم شادم نمیخواهم جز این کاری کنم

من نمیخواهم جز این کاری کنم

من خوشم شادم نمیخواهم جز این کاری کنم

من نمیخواهم جز این کاری کنم

من نمیخواهم به جای خوش بودن زاری کنم

من نمیخواهم جز این کاری کنم

سرخوشم تا مهربانی در دلم جاری کنم

زاهدا خوش باش و خندان

زاهدا خوش باش و خندان ... پیش ما زاری مکن ... زاری مکن ... زاری مکن

می بخور منبر بسوزان ... مردم آزاری مکن ... مردم آزاری مکن


,,