صنما کشتی دل را به گل انداخته ام

! هر چه بود بگذشت و ما نیز بگذشتیم

صنما کشتی دل را به گل انداخته ام

! هر چه بود بگذشت و ما نیز بگذشتیم





ما همچون دانه های زیتونی هستیم که تنها زمانی جوهره ی واقعی خود را بروز می دهیم که در هم شکسته و له شویم ! عهد عتیق


ادیان از لحظه‌ای که دم از اخلاق می‌زنند و با صدور فرمان تهدید می‌کنند، به خطا می‌روند. برای خلق مجرمیت و مکافات احتیاجی به وجود خداوند نیست. هم‌نوعان ما با کمک خود ما برای این کار کفایت می‌کنند. شما از روز داوری الهی سخن می‌گویید. اجازه بدهید که با کمال احترام به این حرف بخندم. من بدون ترس و تزلزل در انتظار آن روزم: من چیزی را دیده‌ام که به مراتب از آن سخت‌تر است؛ من داوری آدمیان را دیده‌ام...
می‌خواهم راز بزرگی برایتان فاش کنم. درانتظار داوری روز قیامت نمانید. این داوری همه‌روزه رخ می‌دهد...

آلبر کامو


۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مقاله» ثبت شده است


مقاله ای که ارزش خواندن دارد .


لینک

دو واژه‌ی هم‌وزن، با صوتی کاملا مشابه که تنها تفاوت‌ آوایی‌شان در دو حرف «د» و «ت» می‌باشد؛ که این دو حرف هم، بسیار شبیه به هم تلفظ می‌شوند. همین نکات باعث شده که اکثریت، این دو واژه و کاربردشان را با هم، یکی بگیرند و یکی را تلفظ اشتباه و ناصحیحِ دیگری بدانند! اما این دو، کاملا مستقل و متفاوت از هم هستند.

«همزاد‌پنداری» چیست؟

«همزاد» موجودی خیالی‌ در افسانه‌ها و باورهای مردم اعصار گذشته‌ست. پیشینیان اعتقاد داشتند که هر انسان، یک همزاد مخصوص به خودش را دارد و ارتباط روانی و عاطفیِ تنگاتنگی بین این دو برقرار است. به طوری‌که اگر مثلا انسانی ناراحت، خوشحال، خشمگین و ... شود، همزادش هم در همان لحظه و بدون دلیل خاصی، ناراحت، خوشحال، خشمگین و... می‌شود.

«همذات‌پنداری» چیست؟

تعریف ویکی‌پدیا از این اصطلاح: اصطلاحی در روانکاوی است که بیشتر از نوشته‌های زیگموند فروید ریشه می‌گیرد. فروید اصطلاح همانندسازی را به دو شیوه به‌کار می‌برد: یکی از آنها فرایندی است که در طی آن، خویشتن، تلاش می‌کند تا اشیاء یا رویدادهای درون محیط را با خواسته‌ها یا آرزوهای «نهاد»، مطابقت دهد.

اصطلاح همانندسازی همچنین برای توصیف این موضوع به‌کار می‌رود: تمایل به افزایش‌دادن احساس ارزشمند بودن، ازطریق متصل‌کردن خود به یک شخص، گروه، یا سازمانی که مهم به‌حساب می‌آیند. احساس غرور وقتی که وزنه‌بردارِ شهر در مسابقات کشوری برنده مدال طلا می‌شود، یا وقتی که تیم ملی فوتبال در مسابقات جام جهانی برنده می‌شود، مثال‌هایی از همانندسازی هستند.

انتخاب مُد، موسیقی، مجلات یا کتاب‌ها، یا حتی طرز حرف‌زدن یا رفتارهای دیگر نیز می‌توانند نمونه‌هایی از همانندسازی باشند، به این شرط که فرد را از لحاظ روانی به افرادی که وی آنها را موفق، قدرتمند، یا جذاب می‌داند، نزدیک‌تر سازد. پوشیدن تی‌شرت‌ها یا ژاکت‌هایی که آرم تیم‌های ورزشی، شرکت‌های تجاری، یا سازمان‌های مختلف را دارد نیز نمونه‌ای از همانندسازی است. تقلیدکردن پسر از پدر و دختر از مادر نیز نوعی همانندسازی سالم است. در این حالت، کودک با والدین خود همانندسازی می‌کند.(ارزش‌های آنها را درونی‌سازی می‌کند) و به‌این‌ترتیب، از تنبیه‌شدن به‌دلیل در پیش‌گرفتن ارزش‌هایی متضاد اجتناب می‌کند. پیوستنِ یک نوجوان بدون اعتماد به ‌نفس به گروه‌های شبه‌نظامی یا نظامی نیز نوعی همانندسازی است. اگر به اصلِ آلمانیِ این اصطلاح نگاه کنیم، می‌توانیم بگوییم که در این مکانیسم دفاعی، فرد، هویّت یک شخص دیگر را، تا حدی، به‌خود می‌گیرد.

خوب حالا اگر خیلی خوب، تعاریف بالا را بررسی کنیم، می‌فهمیم که:

همزادپنداری یعنی قرار گرفتن در شرایط محیطی یکسان با شخصی دیگر (=تاثیرپذیری یکسان)؛ و همذات‌پنداری «تاثیرگذاری» یکسان و مشابه، با الگوبرداری از رفتار شخصی دیگر است.

همزادپنداری، شبیه شدن لحظه‌ای و گذراست؛ در حالی‌که همذات‌پنداری، شبیه دیگری شدن طولانی مدت‌تر و پایاست.

به عنوان مثال، اگر وقتی که یک «گاوچران» شروع به گریه می‌کند، شما هم ناراحت شوید و حتی گریه کنید، با او همزادپنداری کرده‌اید. اما وقتی که به سبک گاوچران‌ها می‌ایستید؛ تفنگ خیالی‌تان را از غلافش بیرون می‌کشید؛ شلیک می‌کنید؛ چند بار آن را دور انگشت‌تان می‌چرخانید و دوباره داخل غلافش می‌گذارید، با آن گاوچران همذات‌پنداری کرده‌اید.

در پایان، اگر هنوز هم تفاوت این دو را چندان درک نکرده اید، از این به بعد، فقط همزادپنداری کنید! چرا که در اکثر موارد منظور اشخاص، «همزادپنداری» کردن با شخصیت‌های داستان‌ها و قصه‌هاست. این اصطلاح، حتی بخشی از تعریفِ اصطلاحِ همذات‌پنداری را هم در برمی‌گیرد! و برخلاف چیزی که رایج شده، «همذات‌پنداری» کاربرد خیلی کم و نادری را شامل می‌شود.

jeem.ir



با اولین نگاه به داستان های فوق که از نظر تاریخی پیش از تورات و انجیل روایت شده اند بذر داستان ذبح حضرت اسماعیل به دست حضرت ابراهیم، داستان طوفان نوح، داستان بارداری حضرت مریم و داستان به صندوق گذاشتن حضرت موسی توسط مادرش را پیدا می کنیم. 

بدین سان در می یابیم که سرچشمه اغلب داستان های کتب مقدس آئین های تک خدایی، روایات آئین های چند خدایی هستند و جریان تاریخی تفکر دینی، جریان گسسته ای نیست، آئین های چند خدایی و آئین های تک خدایی مربوط به دو ساحت جداگانه نیستند، بلکه آئین های چند خدایی ریشه و نیای آئین های پرستش خدای واحد هستند.

همانطور که در جریان تکامل تدریجی، مغز بشر از تکثر و پراکندگی (اسکیزوفرنی تکاملی) به انسجام و هماهنگی بیشتر رسیده است داستان هایی نیز که برای فهم جهان ناشناختنی ناایمن می ساخته از افسانه های چند خدایی به سوی افسانه های تک خدایی میل کرده اند، به جای خدایان متکثر، خدای واحدی نشسته است و سایر خدایان، تبدیل به مامورین این خدای واحد شده اند، (امشاسپندان در آئین زرتشت و ملائکه در آئین های ابراهیمی).

اسطوره ها، محصول تقابل تمنای بشر برای شناخت جهان هستند با آن خلع عمیق، تاریکی مطلق و ابهام غیر قابل حل که "آلبر کامو" در " اسطوره سیزیف" آن را "امر بسیط غیر عقلانی" می نامد و "حسین پناهی" در وصف آن می سراید: "پشت این پنجره جز هیچ بزرگی هیچی نیست!" 

اسطوره ها، "فرافکنی" تمناهای بشر بر این "هیچ بزرگ" هستند و سیر افسانه ها و اسطوره ها در "متون مقدس" بیش از آن که ارزش هستی شناسانه (ontologic) داشته باشد ابزاری ارزشمند است برای شناخت ذهن بشر یا همان "شناخت شناسی" (epistemology). 

پی نوشت ها :

۱- اسطوره های عصر هلنیسم را در این یادداشت بر مبنای دو کتاب زیر آورده ام:

*نماد های اسطوره ای و روانشناسی مردان نوشته شینودا بولن - ترجمه مینو پرنیانی - انتشارات آشیان - فصل پدران و پسران.

*حکایت های فلسفی: اسطوره های یونان باستان نوشته میشل پیکمال - ترجمه مهدی ضرغامیان - نشر آفرینگان - فصول دوکالیون و پرسه.

۲ - برای مطالعه راجع به سیر تکامل ذهن بشر کتاب جایگاه آگاهی در فروپاشی ذهن دوجایگاهی نوشته جولین جیمز - ترجمه دکتر خسرو پارسا و همکاران - نشر آگه را بخوانید.

۳ - راجع به واکنش ذهن بشر به خلاء معنایی موجود در جهان، بخصوص بر اساس نظرات آلبر کامو و داستایفسکی دو فصل اول کتاب روشنفکران رذل و مفتش بزرگ نوشته داریوش مهرجویی - انتشارات هرمس را بخوانید.


دکتر محمدرضا سرگلزایی-روانپزشک

telegram.me/drsargolzaei

drsargolzaei.com




اسطوره (Myth) بن مایه ی مشترک قصه هاست. همانطور که از تعداد محدودی کلمه، بی نهایت جمله ساخته می شوند، از بن مایه های محدود اسطوره ای هم بی شمار قصه ساخته شده اند. بسیاری از قصه ها اگر از منظر اسطوره شناسی بازبینی شوند ریشه ای باستانی و قدیمی تر از آن دارند که در بدو امر به نظر می رسد. آئین بنی اسرائیل از اولین آئین های تک خدایی است، دینی که خدای واحد قهار (یهوه) را جایگزین خدایان متعدد نمود.

در قرآن آمده است که حضرت یوسف در زندان به هم بندی هایش می گوید:

"یا صاحبی السجن، ءارباب متفرقون خیر ام الله الواحد القهار" 

(سوره یوسف/آیه ۳۹)

"ای یاران زندان، آیا خدایان پراکنده بهترند یا الله یگانه سختگیر؟"

این پرسش (که در واقع استفهام انکاری است یعنی خودش به سوال خودش پاسخ می دهد) مانیفست (محور اساسی) ادیان ابراهیمی است. چنان که حضرت یوسف در آیه ۳۸ همان سوره می گوید: "واتبعت مله ءابآئی ابراهیم و اسحق و یعقوب". بنابراین یوسف آئین چند خدایی مصریان را که ریشه آئین هلنیسم یونان باستان است را رد می کند و آئین تک خدایی ابراهیمی را که آئین بنی اسرائیل است بر آئین های چند خدایی ارجح می داند. با این حال جالب است که بسیاری از داستان های عهد عتیق (تورات) ریشه در آئین چند خدایی هلنی دارند. به سه نمونه این داستان ها اشاره می کنم: 

۱- آگاممنون فرمانده کل نیروهای یونان در جنگ تروا ارتشی جمع کرد تا با ناوگانی عظیم به تروا حمله برد اما باد موافق نوزید و کشتی ها متوقف و جنگاوران بی قرار شدند. آگاممنون با پیشگویی مشورت کرد. پیشگو گفت که اگر آگاممنون دختر زیبا و بی گناهش "ایفیژنی" را قربانی کند باد موافق خواهد وزید. آگاممنون برای قربانی کردن ایفیژنی اقدام کرد اما "آرتمیس" (ایزدبانوی شکار) در آخرین لحظات با جایگزین کردن یک گوزن نر برای قربانی ، جان ایفیژنی را نجات می دهد.

۲- روزی به زئوس خبر رسید که آدم ها از راه درست برگشته اند و خدایان را گرامی نمی دارند. زئوس بلافاصله به زمین رفت تا درستی خبر را با چشمان خود ببیند.  وقتی مشاهده کرد که انسان ها از راه راست برگشته اند چنان به خشم آمد که تصمیم گرفت آدمیان را از روی زمین بردارد بنابراین از برادرش پوزیدون (خدای دریاها) خواست تا انسان ها را در آب غرق کند. آنگاه بارانی سیل آسا بر زمین فرو ریخت و زمین تا نوک کوه ها به زیر آب فرو رفت. این بارش نه روز و نه شب طول کشید و هیچ کس بر زمین باقی نماند جز دو کس که قلبی صاف داشتند: "دوکالیون و همسرش پیرها". آنها توسط "پرومته" از وقوع طوفان با خبر شدند بنابراین با نخستین قطره های باران در صندوق چوبی بزرگی مملو از خوراکی و غذا نشستند و نجات پیدا کردند. بعد از فروکش کردن طوفان دوکالیون و پیرها به معبد زئوس در کوه پارناس رفتند و صدایی را شنیدند که به آنان تعلیم داد که چگونه نسل جدید موجودات زنده را در زمین برویانند.

۳- آکریزیوس پادشاه آرگوس دختری داشت به نام دانائه. روزی به معبد دلفی رفت و پیشگوی معبد، سرنوشت وحشتناکی را بر او آشکار ساخت. آن خبر این بود که فرزند پسری که دانائه خواهد زائید تاج و تخت آکریزیوس را واژگون می کند. آکریزیوس برای اجتناب از این رویداد دخترش را در برجی محبوس کرد که امکان آمیزش او با مردان را منتفی کند اما زئوس (خدای خدایان) به صورت باران باریدن گرفت و به برج نفوذ کرد و با دانائه آمیزش کرد و از این آمیزش پسری به نام "پرسه" زاده شد. وقتی صدای گریه نوزاد از برج شنیده شد پادشاه دریافت که تمهیدات او بی نتیجه مانده اند بنابراین دستور داد دانائه و پرسه را در صندوق چوبی به آب بیاندازند تا غرق شوند اما زئوس این بار هم آنان را نجات داد و دیکتیس، شاهزاده ای که زنش فرزندی نمی آورد صندوق را از آب گرفت و دانائه و پرسه را در پناه خود گرفت. 


دکتر محمدرضا سرگلزایی-روانپزشک

telegram.me/drsargolzaei

drsargolzaei.com




✅ قابل پیش بینی بود که با ظهور شبکه های اجتماعی، سر و کله روشنفکران عامه پسند نیز پیدا شود، آنها که یادداشت های ژورنالیستی و عامه پسندشان با چاشنی تحلیل های علمی ترکیب شده و به تولید محتوایی بی مصرف ولی بی نهایت جذاب تبدیل می شود. در سال های اخیر عده ای از جامعه شناسان و اخیرا عده ای از متخصصان حوزه سیاستگذاری عمومی از این روش برای برندسازی شخصی استفاده کرده و بعضا در کسب منصب های مدیریتی نیز موفق بوده اند. ربط دادن فلان شخصیت یا کارتون معروف به فلان اتفاق و یا ربط دادن یک حکایت تاریخی یا تخیلی به یک واقعه روز آن هم با چاشنی نتیجه گیری های علمی آنچنانی، از جمله روش های روشنفکری عامه پسندانه در فضای مجازی است. 


✅ تا اینجای کار مشکلی وجود ندارد، محتوایی جذاب تولید شده و به سرعت منتشر و مصرف می شود؛ مشکل از جایی آغاز می شود که این دسته از دوستان به اصطلاح روشنفکر، نکاتی را منتشر می کنند که این نکات در ظاهر، مهم و انتقادی هستند ولی با نگاهی دقیق تر مشاهده می کنیم که این مطالب، هدف ثانویه دیگری غیر از تولید محتوای مصرفی و پیش پا افتاده را دنبال می کند و گویی که اساسا برای تحمیق سازی و انحراف ذهن مخاطب از اصل ماجرا نگارش می شوند. 


✅ اجازه دهید موضوع را با یک مثال روشن کنیم؛ چندی پیش شاهد انتشار گسترده مطلبی با عنوان "داری اشتباه می کنی کاپیتان!" در فضای مجازی بودیم. در این یادداشت که بعدها در قالب مستند #جعبه_سیاه هم منتشر شد، نویسنده از علت سقوط هواپیماهای کره جنوبی صحبت می کند که آن فقدان صراحت کمک خلبان در لحظه اشتباه کاپیتان و یا غرور بیش از حد کاپیتان و عدم پذیرش نظرات کمک خلبان است که در نهایت به سقوط هواپیما منجر می شود. مطلب در وهلهء اول بسیار جذاب به نظر می رسد. تا جایی که در انتها هواپیما را به جامعه و کمک خلبان را به متخصصان جامعه تقلیل می دهد.بسیار جالب است که اتفاقا قدرت خیال پردازی خواننده را نیز درگیر کرده و ما را در نقطه ای قرار می دهد که کیستی کاپیتان را خودمان به تنهایی حدس بزنیم، به راستی کاپیتان چه کسی است؟ در واقع نویسنده از تشریح عینی و شفاف مختصات بازیگران این روایت نمادگونه اش سر باز می زند و مشکلات جامعه را به شکلی نمادگونه در حد یک رابطه ساده خطی تقلیل می دهد. ساختارهای پیچیده قدرت و ارتباطات چند لایه ملت- دولت، ملت_ملت و دولت_حکومت در این تحلیل غایب هستند و در نهایت هیچ نکته خاصی عایدمان نمی شود. تنها با مطلبی جذاب و هنرمندانه مواجه هستیم که هزاران بار در فضای مجازی بازنشر می شود. 


✅ مثالی دیگر از این دست، مطلب با عنوان "شلوار قرمز یعنی فرانسه" است. نویسنده به روایتی از جنگ جهانی اول اشاره می کند که در آن فرانسوی ها به دلیل اصرار و تعصب بر پوشیدن شلوار قرمز، به راحتی در تیررس دشمنان قرار می گیرند و همین اصرار آنها باعث کشته شدن تعداد بسیاری از سربازان فرانسوی می شود. نویسنده باز هم هنرمندانه روایت را به وضعیت کنونی جامعه ربط می دهد و معتقد است؛ متعصبان پوشیدن شلوار قرمز، به شکل نمادین همان حافظان وضع موجود هستند که اصرار آنها بر تعصباتشان در نهایت باعث شکست جامعه می شود. سوالی که در اینجا مطرح می شود این است که حافظان وضع موجود دقیقا چه کسانی هستند؟ دقیقا منظور نویسنده چیست؟ آیا خود نویسنده که در نهادی دولتی فعالیت می کند، جزء حافظان وضع موجود محسوب نمی شود؟ خط متمایزکننده حافظان وضع موجود با مخالفان وضع موجود چیست؟


✅ معتقدم این نوع تحلیل ها، شدیدا ذهن مخاطب را از اصل ماجرا و اصل مسئله دور کرده و چهره ای مبهم و خیالی از مقصران واقعی وضع موجود خلق می کند. با این مدل تحلیل ها، همه و هیچکس مقصر هستند و سیاستگذاری در حد کوچه و خیابان تقلیل می یابد. احتمالا می توان روایت اصرار عده ای به پوشیدن پیژامه راه راه آبی را به حافظان وضع موجود ربط داد و آن را به مطلبی بی نهایت جذاب تبدیل کرد. همانطور که اشاره شد، مشکل آنجاست که ذهن مخاطب هنرمندانه دستکاری و منحرف می شود. اگر فکر می کنید این تحلیل هم آب دوغ خیاری است؛ صراحتا بفرمایید: "داری اشتباه می کنی کاپیتان!"

رضا شجیع



استادیار دانشگاه

پژوهشگر جامعه شناسی 

عضو بنیاد ملی نخبگان

دبیر شورای راهبردی، مسئول دبیرخانه سلامت  وزارت ورزش و جوانان

www.shajie.ir