پیرمرد روستایی آبرومندی بر اثر نیاز مالی، خرش را به میدان مال فروشها برد تا بفروشد. هرکس آمد، به او نگاهی نکرد و فقط خرش را نظاره کرد و رفت.
ظهر، پیرمرد، افسار خر به دست، به خانه برگشت. همسرش گفت: چرا خر را نفروختی؟ خالو گفت کسی نخرید. زن گفت: خب ارزان میفروختی! مرد گفت: آخر هیچ کس جلو نیامد و نگفت: خالو! خرت چند؟ چگونه ارزان میفروختم؟
این ضرب المثل مصداق اوضاع و احوال امروز ماست . دنیای مدرن !
هرکی به فکر خویش ه و ...
البته نباید از انصاف به دور بود . حداقل یک عده ی کثیری هستند که وقتی انگشت پرفشار بذاری روی احساساتی که هنوز یخ و سنگ نشده از خودشون بصورت هیجانی و کوتاه مدت واکنش نشون میدن . بعضی هم احساسات شون سنگ که نه یخ شده و با انگشت پر حرارت میتونی کاری کنی که نم پس بدن ! اونهایی هم که مثل ماست نگات میکنن و اصلا و ابدا نمیفهمن لیلی زن بود یا مرد یا تراجنسیتی ؛ کلا بمانند ...
طفلی ابولی ها سر قبری زار می زنن که هیچ مرده ای توش نیست !
روح وحشی
+حواسمون به هم باشه لطفا .
بنی آدم اعضای یک پیکرند
گر این پیکر کله پا شود اعضا و جوارح هم قانقاریا میگیرند ها .
نگی نگفتم ات ای پسر !