صنما کشتی دل را به گل انداخته ام

! هر چه بود بگذشت و ما نیز بگذشتیم

صنما کشتی دل را به گل انداخته ام

! هر چه بود بگذشت و ما نیز بگذشتیم





ما همچون دانه های زیتونی هستیم که تنها زمانی جوهره ی واقعی خود را بروز می دهیم که در هم شکسته و له شویم ! عهد عتیق


ادیان از لحظه‌ای که دم از اخلاق می‌زنند و با صدور فرمان تهدید می‌کنند، به خطا می‌روند. برای خلق مجرمیت و مکافات احتیاجی به وجود خداوند نیست. هم‌نوعان ما با کمک خود ما برای این کار کفایت می‌کنند. شما از روز داوری الهی سخن می‌گویید. اجازه بدهید که با کمال احترام به این حرف بخندم. من بدون ترس و تزلزل در انتظار آن روزم: من چیزی را دیده‌ام که به مراتب از آن سخت‌تر است؛ من داوری آدمیان را دیده‌ام...
می‌خواهم راز بزرگی برایتان فاش کنم. درانتظار داوری روز قیامت نمانید. این داوری همه‌روزه رخ می‌دهد...

آلبر کامو


۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «افکار منفی» ثبت شده است


به دوستم گفتم که بد جور افسرده شدم . اونم از ترس اش رفت به خواهرم زنگ زد که هواش رو داشته باشید یک وقت نکنه بلایی سر خودش بیاره !

خواهرم هم نه گذاشت و نه برداشت و گفت :

نترس اون نه حالش را داره نه انگیزش رو . اون حال نداره یه لیوان آب برداره بخوره اونوقت خودکشی کنه !

نه بابا بی خیال خودکشی !



روح وحشی

+مطلبی در قالب شرح حال ...

ما را چه به خودکشی .

خودکشی هم عرضه میخواد و هم جربزه که ما کلهم فاقدش هستیم .


هیچ چیزی سکر آورتر از سکوت ذهن و غوطه وری در بیکرانگی درون نیست .

حس یکی شدن با جهان هستی . شنیدن نبض خاک . بال زدن مگس . 

غرق شدن در آبی که فرسخ ها دورتره ...


چقدر به چنین آرامشی نیاز دارم .

همیشه آرزو داشتم توی کلبه ای میان جنگل یا یک باغ ژاپنی با شن هایی که به سبک ذن طراحی شدن ...یک باغ ذن زندگی کنم .

شاید یک روز به آرزوم برسم و شاید نه .

تا اون روز با ولع به تصاویر باغ ذن زل میزنم و در ذهنم خودم را اونجا تصور میکنم .

سنگینی افکار مملو از نگرانی روی دوش من چنان سنگینی میکنه که کم کم در باتلاق روز_مرگی فرو میرم .

صدای پرنده ها

صدای آب

صدای جنگل 

شده همدم و همراه من ...


آرزوم بزرگ نیست اما به نظر دست نیافتنی ه .

شاید روزی بتونم یک کلبه در جنگل درونم بسازم و در اون به موسیقی طبیعت گوش کنم .


 روح وحشی

+آوار افکار بیهوده روی سرم خراب شده 


پیش بسوی جنگ با افکار منفی که به تو میگویند :

نمیتوانی چون از سن تو گذشته ...

نمیتوانی چون هنوز جوان تر از آنی که ...

نمیتوانی چون هنوز بچه ای ...

رویاها ربطی به سن شناسنامه ای ندارند .

عدد اختراع انسان است و شناسنامه جایی که اختراع اش را ثبت کند . فقط همین !

جسم و ذهن و میزان تکامل مغز محدودیت هایی برایت بوجود می آورند اما نه آنقدر سخت و انعطاف ناپذیر و بی رحم مثل محدودیت هایی که خودمان برای خود خود خودمان میگذاریم .


یک

دو

سه

پیش بسوی کارزار ...


روح وحشی