تو از من فرزندی نخواهی داشت
شعری برایت نخواهم سرود
و عاشقت نخواهم بود
تو اما بسیار شیرینی
کودکی را مانی که در گاهواره میخندد
من با تو نرم نرمک
از میان وهم جنگل ها خواهم گذشت
تن به خنکی چشمه های خیال خواهم داد
و دستان تو را بر پیکرم خواهم لغزاند
کسی چه می داند
شاید به عبادتی
و شاید به هوسی و لذتی
و دهان من زهدانی خواهد بود
تمام لبخندهای بارور از لبان سرخ تو را
فردا خواهد آمد
و من تو را دوست خواهم داشت
...
اما عاشقت نخواهم بود
شعری برایت نخواهم سرود
و فرزندی برایت نخواهم آورد
..
روح وحشی
اسفند 92