صنما کشتی دل را به گل انداخته ام

! هر چه بود بگذشت و ما نیز بگذشتیم

صنما کشتی دل را به گل انداخته ام

! هر چه بود بگذشت و ما نیز بگذشتیم





ما همچون دانه های زیتونی هستیم که تنها زمانی جوهره ی واقعی خود را بروز می دهیم که در هم شکسته و له شویم ! عهد عتیق


ادیان از لحظه‌ای که دم از اخلاق می‌زنند و با صدور فرمان تهدید می‌کنند، به خطا می‌روند. برای خلق مجرمیت و مکافات احتیاجی به وجود خداوند نیست. هم‌نوعان ما با کمک خود ما برای این کار کفایت می‌کنند. شما از روز داوری الهی سخن می‌گویید. اجازه بدهید که با کمال احترام به این حرف بخندم. من بدون ترس و تزلزل در انتظار آن روزم: من چیزی را دیده‌ام که به مراتب از آن سخت‌تر است؛ من داوری آدمیان را دیده‌ام...
می‌خواهم راز بزرگی برایتان فاش کنم. درانتظار داوری روز قیامت نمانید. این داوری همه‌روزه رخ می‌دهد...

آلبر کامو


‍ ‍ 

همه ی

 لرزشِ دست و دلم

 از آن بود

 که عشق

 پناهی گردد،


پروازی نه

 گریزگاهی گردد.

 

آی عشق آی عشق

 چهره‌ی آبی‌ات پیدا نیست.

 

و خنکای مرهمی

 بر شعله‌ی زخمی

 نه شورِ شعله

 بر سرمای درون.

 

آی عشق آی عشق

 چهره‌ی سُرخ‌ات پیدا نیست.

 

غبارِ تیره‌ی تسکینی

 بر حضورِ وَهن

 و دنجِ رهایی

 بر گریزِ حضور،

 سیاهی

 بر آرامشِ آبی

 و سبزه‌ی برگچه

 بر ارغوان

 

آی عشق آی عشق

 رنگِ آشنایت

 پیدا نیست.


+شعری از احمد شاملو در سکانس پایانی فیلم «بن بست» (1977) ساختهٔ پرویز صیاد به بهانه ی بی عشقی امروز و زادروزش


نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی