من از رقابت نمیترسم. قضیه درست برعکسه. متوجه نیستی؟ من ازاین میترسم که بخوام رقابت کنم؛ این چیزیه که من رو میترسونه.
اینکه به طرز وحشتناکی طوری تربیت شدهام که ارزشهای همه رو قبول کنم ، اینکه تشویق شدن رو دوست دارم ، و دوست دارم مردم با حرارت دربارهام حرف بزنند، دلیل نمیشه این کار درست باشه. ازش خجالت میکشم؛ حالم رو بهم میزنه. حالم از اینکه شجاعتش رو ندارم که یه هیچ کس مطلق بشم بهم میخوره. حالم از خودم یا هرکس دیگهای که بخواد یه جوری جلب توجه کنه بهم میخوره ...
وقتی برای تو می نویسم خیلی کودن و احمق می شوم. چرا؟ بهت اجازه می دهم این مسئله را تجزیه و تحلیل کنی. فقط بیا این آخر هفته اوقات محشری داشته باشیم. منظورم این است که برای یک بار هم که شده, اگر امکان دارد, سعی نکن همه چیز را تا حد مرگ تجزیه و تحلیل کنی, مخصوصاً من را ..
سلینجر / فرانی و زویی
مترجم: میلاد زکریا