خوندن شعر شکنجه است و نوشتن اون زنده زنده سوختن بی مرگی نزدیک !
قضیه جن و بسم الله
قضیه ی روح وحشی و شعر !
کسی که روزهای زیادی را به نوشتن گذروند ...
بعید میدونم بتونم زندگی طولانی را تحمل کنم .
دلم یک دل سیر مرگ زودرس میخواد .
فی الحال و به تعجیل !
اونقدر ادامه ی زندگی به نظرم غریب میاد که میتونم بگم محال !
خب که چی ؟!
بس است مرا
بس
اینهمه حسرت مرگ را خوردن
که ماهی تنگ
حسرت رود را
اصلا لازم نیست
بیهوده است
بی معنیه
جرئت سوساید هم ندارم . فکر کنم خودخواهی هم باشه .
من راحت میشم بدون اینکه ازش لذت ببرم
نزدیکان و خیلی نزدیکان هم کمی تا قسمتی اندوهگین میشن و پسرم آسیب میبینه .
حق مردن انتخابی هم نداریم !
.
.
.
عجب هوایی
عجب نسیمی
قراره از فردا گیلان بارونی بشه
آخ جوووون
مرگ باشه بعد از بارش بارون
من عاشق بارونم
عاشق بارش بارون روی صورتم
روی علف ها
روح وحشی
+آدم است و یک بام و دو هوا ...