دلم تنگ است
برای تنهایی ام
آرامشم را
خلوتم را
مرا
ربوده اندآن را باز پس میخواهم
دلم برای قهوه و گیتار
برای گم شدن در دود سیگار
دلم برای غرق شدن در اقیانوس لحظه ها
دیوانه وار تنگ استروح وحشی
***
عصیان
غسل جان از این نومیدی نو رسیده
سجده بر درگاه عشق راستین
تن سپردن به رضای دوست
بوسه زدن بر پیشانی سرد مرگ
و زندگی کردنم آرزوست
کجا گم شده ام
که چنین خوار و ذلیل گشته ام
من این نبودم
پس چرا چنین شدم
من ، من از من ها
من ، از دردهای بیهوده
من از تو
خواهم شست جان را
خسته ام از این که اینهمه
افسار کَشم باشی
به هرجا که می خواهی
ره نمونم باشی
ای تو که خود گم شده ی تنی
ای تو که به دستان داغ شهوت است
لگام زندگانی ات
من تو را از جان
تو را از من نیز خواهم شست ...
روح وحشی