صنما کشتی دل را به گل انداخته ام

! هر چه بود بگذشت و ما نیز بگذشتیم

صنما کشتی دل را به گل انداخته ام

! هر چه بود بگذشت و ما نیز بگذشتیم





ما همچون دانه های زیتونی هستیم که تنها زمانی جوهره ی واقعی خود را بروز می دهیم که در هم شکسته و له شویم ! عهد عتیق


ادیان از لحظه‌ای که دم از اخلاق می‌زنند و با صدور فرمان تهدید می‌کنند، به خطا می‌روند. برای خلق مجرمیت و مکافات احتیاجی به وجود خداوند نیست. هم‌نوعان ما با کمک خود ما برای این کار کفایت می‌کنند. شما از روز داوری الهی سخن می‌گویید. اجازه بدهید که با کمال احترام به این حرف بخندم. من بدون ترس و تزلزل در انتظار آن روزم: من چیزی را دیده‌ام که به مراتب از آن سخت‌تر است؛ من داوری آدمیان را دیده‌ام...
می‌خواهم راز بزرگی برایتان فاش کنم. درانتظار داوری روز قیامت نمانید. این داوری همه‌روزه رخ می‌دهد...

آلبر کامو



سرگردان

سر به گریبان

مرد

زده به پس کوچه های شب

همه جا نور

همه جا لبخند

می رود تا می

میشود مست ِ مست

یا که پاتیل از آغوشی سردِ سرد

دلش اما گرم

نانش اما گرم

خانه اش خالی ست

خالی و سرد

دست هایش

دست هایش در حسرت دستی

و تن اش در تمنای تنی

می زند به دل تاریک شب

پیمانه از پس هر پیمانه

قهقهه های مصنوعی

نورهای رنگارنگ

حرف های بیهوده

ازدحام پوچ صدا و لبخند

دلش اما جایی دیگر

همواره 

همواره

چهره ایی سایه وار همرهش در هر جا

و نجوایی پر مهر

همیشه در گوش هایش

"دوستت دارم هایم از آن تو"

"دوستت دارم هایم از آن تو"

آه نومید از هرجا

می زند باز به میان خانه

گوشه ای دنج اما سرد

می خزد تا خیال آن زن

دلش اما گرم

پلک ها گرم

می سپارد اینک خویش

 به آغوشی گرم

و لبانش به لبخند

می رود تا خواب

گرم ِ گرم


روح وحشی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی