سرگردان
سر به گریبان
مرد
زده به پس کوچه های شب
همه جا نور
همه جا لبخند
می رود تا می
میشود مست ِ مست
یا که پاتیل از آغوشی سردِ سرد
دلش اما گرم
نانش اما گرم
خانه اش خالی ست
خالی و سرد
دست هایش
دست هایش در حسرت دستی
و تن اش در تمنای تنی
می زند به دل تاریک شب
پیمانه از پس هر پیمانه
قهقهه های مصنوعی
نورهای رنگارنگحرف های بیهوده
ازدحام پوچ صدا و لبخند
دلش اما جایی دیگر
همواره
همواره
چهره ایی سایه وار همرهش در هر جا
و نجوایی پر مهر
همیشه در گوش هایش
"دوستت دارم هایم از آن تو"
"دوستت دارم هایم از آن تو"
آه نومید از هرجا
می زند باز به میان خانه
گوشه ای دنج اما سرد
می خزد تا خیال آن زن
دلش اما گرم
پلک ها گرم
می سپارد اینک خویش
به آغوشی گرم
و لبانش به لبخند
می رود تا خواب
گرم ِ گرم
روح وحشی